نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

کیک ماهی

دهم مرداد تولد عمو مرتضی بود ومن ومامانم وخاله سارا رفتیم تا یه کیک خوشگل براش بخریم. پروژه ی کیک نپسندیدن مامان وخاله یه طرف،دل بستن من به یک کیک که شکل ماهی بود یه طرف دیگه. از لحظه ای که چشمم بهش خورد گفتم این کیکه خوشگله واینو بخریم ووقتی تو ضیحات مامان رو شنیدم که این کیک بزرگه وبه درد ما نمیخوره اولش کمی غصه خوردم بعد به فکر راه حل افتادم. رفتم به مامانم گفتم: خاله یه کیک مناسب بخره ، شما هم این کیک ماهی رو از طرف من بخر مامان:بسرم کیک که هدیه نیست !!!برای مجلس امشبمونم یه کیک کافیه ومن که مستاصل شده بودم زدم زیر گریه وجیغ وداد وغرولند که ماباید به هرترتیبی شده این کیکو بخریم. ...
31 شهريور 1393

نوستالژی بیست ویک خرداد

تمام ناتمام من با تو تمام می‌شود شاعر بی‌نام و نشان صاحب نام می‌شود تمام من به نام تو شعر دوباره می‌شود بند سکوت کهنه‌ام چهارپاره می‌شود تمام نه، تمام نه که جام ناتمام لبریخته‌ام تمام نه، تمام نه که ناتمامی از تو آویخته‌ام تمام ناتمام من با تو تمام می‌شود شاعر بی‌نام و نشان صاحب نام می‌شود از تو بر این ترانه‌ها نور ستاره می‌چکد براین بلند بی‌صدا غزل دوباره می‌چکد براین بلند بی‌صدا غزل دوباره می‌چکد   تمام ناتمامِ من ،ماه تابانم،میدونی نقطه ی تمام ناتمام ِ مادرانه های من تا قبل از مدرسه ...
31 شهريور 1393

همسفرتولدت مبارک

1393/04/06 سلام وروزخوش به همراهان جدید و دیرین عشقم،همدمم،همرازم، سی ودو ساله شد همسفر راه پرپیچ وخم زندگی عمرت طولانی،تنت سلامت،موفقیتهایت روزافزون،چشم بخیلانت کور وهرروزت شادتر وبهتر از دیروز بفرمایید ادامه کیک همسر پز تقدیم به مهربانم           این هدیه ی محمدرهامه یه تیشرت که رنگشو خودش انتخاب کرد والبته کاغذ کادویی که مزین به شخصیت محبوب کارتونیش یعنی پلنگ صورتیه! یادش بخیر چی کشیدم تا این سی دی پلنگ صورتی رو از سرش انداختم تقدیم به مهربان پدر ...
1 شهريور 1393

ماخوبیم

سلام مهربونا امیدوارم هیچ وقت غم نبینید پیرو پست غم دنیاست واحوالپرسی های دوستای گلم میخوام این پست رو بذارم،شاید به نظر خیلی هاتون این جمله خیلی کلیشه ای باشه!! ولی به من ثابت شد ومیخوام باور کنید که حقیقت محضه خدا درد وغم رو که میده صبرشم میده وخداییکه همین نزدیکی ست،همون خدایی که یادم نمیاد چقدر وچرا(چون اصلا توحال خودم نیودم) ناشکریشو کردم چنان آرامشی بهم داده که نگو ونپرس. ما همچنان سر عهدمون هستیم ونذاشتیم کسی از غم بزرگمون مطلع بشه،زندگیمون تقریبا به حالت عادی برگشته،یعنی یه جورایی از افسردگی وگریه زاری خارج شدیم ومثبت وخوبیم،مشکلمونم انشالله تا چندماه دیگه حل میشه،وسمانه یی هست که دوستتون داره...
1 شهريور 1393
1